روزنوشت‌ها

روایتی از بریتانیا

روایتی از بریتانیا

احمد سیف

عجب حکایتی است! قرنطینه‌مان کامل شده است، یعنی اگر بنده — که کهنسالم— بی‌جهت از منزل بیرون بروم پلیس دولت فخیمه می‌تواند مرا ۶۰ پوند جریمه کند.

چند روزی است که سعی می‌کنم اندکی غذا و دیگر مایحتاج را آنلاین سفارش بدهم، که عملاً نمی‌شود. یکی از فروشگاه‌های زنجیره‌ای می‌گوید تا پایان آوریل نمی‌توانیم به شما برسانیم! یکی دیگر که سرش آن‌قدر شلوغ است که حتی راه نمی‌دهد چیزی سفارش بدهی. حالا در این فاصله من یا متقاضی دیگر چه باید بکند نمی‌دانم. (فعلاً مسئله‌ای نیست چون معصی جان آینده‌نگری کرده است و فعلاً نان و پنیری هست).

این را هم بد نیست که گزارش کنم یکی از این فروشگاه‌های زنجیره‌ای اپ جالبی گذاشته که حتی می‌توانید وارد مغازه‌اش بشوید و اجناس را مشاهده و انتخاب کنید.

دیروز رفتم سراغ یکی از این‌ها، پیام آمد که باید در صف بمانی و بنده هم که با اقامت پنجاه‌ساله در سرزمین کفر «صفوی» شده‌ام گفتم چشمم کور، می‌ایستم در صف! ولی بعد پیام آمد (برای این که خیالم را راحت بکند که بی توجهی نمی‌کنند یا چقدر ممکن است وقت بگیرد تا نوبت من بشود) که حدوداً ۱۷۵هزار مشتری قبل از تو هستند! دیدم ای دل غافل! عمر من که قد نمی‌دهد تا برسم سر صف… عطایش را به لقایش بخشیدم.

خلاصه دنیای جالبی شده است… اندکی این روزها گرفتارم ولی فرصت کنم دربارهٔ پیامدهای این بحران ناشی از ویروس بیشتر می‌نویسم… فعلاً لطفاً مواظب جسم و جانتان باشید و در هرکجا که هستید از خانه بیخود و بی‌جهت بیرون نروید.

برگرفته از صفحهٔ فیس‌بوک نگارنده، با اندکی ویرایش

نوشتن دیدگاه

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد.

شما ممکن است از این برچسب ها و خصوصیات HTML استفاده کنید:

<a href="" title=""> <abbr title=""> <acronym title=""> <b> <blockquote cite=""> <cite> <code> <del datetime=""> <em> <i> <q cite=""> <s> <strike> <strong>